شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل
حال عُشاق اکثراً باگریه بهترمیشود خوش بهحال هرکسیکه چشم اوترمیشود عمر من دارد به پایان میرسد اماخوشمروزگارم با همین گریه به تو سرمیشود
زنده باشیم و خدا روزی کند در روضهها گریۀ ما تا قیامت خرج معجر میشود
کاسهای خالی به دستانم گرفتم درگذر زینب کبری نگاهی گر کند زر میشود
کوه صبراست وخدا صبری به اوداده مگوصبر اوگر سر بیاید صبحِ محشر میشود دختر شیـر خـدا هم میشود شیـر خـدا کافی است اخمی کند صد فتح خیبرمیشود این دم آخر تداعی میشود گودال سرخ زینب کبری که دارد بیبرادرمیشود
التماسش کردم و گـفتم مرو،گفتم بمان هر قدم که میروی جانم ز تن در میشود گفتم آن پیـراهنت را دربیـاوراز تنت گفتم آخر برسرآن پیروهن شر میشود میروم از حال وگودال تورا میبینم وپیشچشمم زیر و رو تا اینکه پیکرمیشود آن تن عریان لگدمال همه لشکـر شده زیر سُـمِ مرکـبان افـتاده پـرپرمیشود
پیکرش درظل خورشید است ودارد میرودخـواهـری راهی دیـداربرادر میشود